وقایع هر روز رو می نویسم
فعلا هم فرصتش نیست
و هم موبایل ندارم که اینجا ثبتشون کنم
ترجیح میدم از بودن در بهشت لذت ببرم
و هواش رو تنفس کنم...
امروز حرم بی بی شریفه بودیم.
دعاگوی همه بودم.
پ ن : هم اکنون عمود 960 هستیم .
وقایع هر روز رو می نویسم
فعلا هم فرصتش نیست
و هم موبایل ندارم که اینجا ثبتشون کنم
ترجیح میدم از بودن در بهشت لذت ببرم
و هواش رو تنفس کنم...
امروز حرم بی بی شریفه بودیم.
دعاگوی همه بودم.
پ ن : هم اکنون عمود 960 هستیم .
رسول خدا صلی الله علیه فرمود:
مَثَلُ عَلِیٍّ فِیکُم کَمَثَلِ الْکَعْبَةِ الْمَسْتُورَةِ، النَّظَرُ اِلَیها عِبادَةٌ وَالْحَجُّ اِلَیها فَرِیضَةٌ.
مَثَل علی در میان شما مانند کعبه پوشیده است
که نگاه به آن عبادت و حج آن فریضه و تکلیف است.
پ ن :
این حدیث بالای در ورودی ضریح مقدس امیرالمومنین علیه السلام نوشته شده.
ان شا الله روزیِ هرساله هممون زیارت امیرالمومنین علیه السلام باشه.
بحارالأنوار، ج38، ص199
إِلٰهِى إِنْ لَمْ تَبْتَدِئْنِى الرَّحْمَةُ مِنْکَ بِحُسْنِ التَّوْفِیقِ،
فَمَنِ السَّالِکُ بِى إِلَیْکَ فِى واضِحِ الطَّرِیقِ ؟
خدایا اگر رحمت تو با توفیق نیکو از ابتدا شامل حال من نبود
چه کسی رهنمای من به سویت در این راه روشن میبود؟
پ ن :
فرازی از دعای صباح امیرالمومنین علیه السلام
پ ن :
هر وقت به نجف می رسیم
آرزو می کنم این دعا رو در حرم مولا بخونم.
قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر
دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
...
جای خالی رو پر کنید
مخصوصا جای خالی من را : )
پ ن : الحمد لله الذی خلق الحسین علیه السلام
امروز نرگس و ریحانه و حسنا مزون بودند.
با پارچه های ساتن که خ.ا آورده بود اسکرانچی دوختند
تا من براشون ببرم وتوی راه به بچه ها هدیه بدم.
عصر حسنا و ریحانه کیک زبرا برامون درست کردند.
منم ناهار نخورده بودم داشتم به افق نزدیک می شدم ؛
آممما نجات پیدا کردم.
عبای گل دختر رو که س.ک برش زده بود دوختم.
خودش براش بسته بندی کرد و توی بگ گذاشت.
یه دستنوشته هم براش داخل بسته بندی گذاشت.
اومدم خونه به سفارش گل دختر
براش سوپ قارچ و رشته درست کردم و
برای شام مرغ گذاشتم.
مث شلمان شدم از یه ساعتی به بعد میخوام بیهوش بشم.
هممون نوروبیون زدیم تا جون بگیریم.
فردا مزون خبراییه...
پ ن : خدایا برای یه روز آرام و ساکت شکر.
دیروز کلی تماس تلفنی داشتم
اردیبهشتی دوست داشتنی،
سنسی،
ز.ص ،
داداش جون و ...
میشنیدم که س.ک به خ.ا می گفت :
چقدر روابطشون تلفنیه.
نمی دونست اتفاقا من اصلا اهل تلفن بازی و حرف زدن با گوشی نیستم.
پول تلفنم انقد کم میاد که خنده داره.
عصر ز.ش با بچه هاش اومدن مزون و
البته کلی غافلگیر شدم.
سعی کردن روز تولدم بهم خوش بگذره : )
...
پ ن : اینکه آدم های خوبی در کنارت باشن یه نعمت بزرگه.
پ ن : خدایا به خاطر همه نعمت هایی که بهمون دادی شکر.
پ ن : شروع یک سال جدید ...
#گاهی وقت ها دیگه به شروع فکر نمی کنی
شاید حتی اهمیتی نداشته باشه ؛
فقط نشستی و در سکوتی که در عمق جانت ریشه کرده
منتظر پایانی ...
پ ن : فکر کنم سر انگشت های دستم
جایی باشه که روحم ازش خارج میشه...
این چندمین باره که حسش می کنم.
پ ن : از دیشب همه زنگ میزنن و پیام میدن اما ...
حدودای ظهر همسر د.ص زنگ می زنه و
منو برای شرکت در سمینار لندمارک فروم دعوت می کنه.
میگه به ف.ص زنگ بزنم تا لینک حضور رو برام بفرسته.
بهش زنگ میزنم ؛ میره رو صندوق صوتی.
پیام میذارم.
چند دقیقه بعد خودش زنگ می زنه .
میگه ایمیل م رو براش بفرستم تا لینک رو ارسال کنه.
...
امروز س.ک در مورد مریضی هایی که بچه هاش تا الان داشتند
و بلاهایی که سرشون اومده بود حرف زد.
من گریه م گرفته بود ...
بین حرفاش منو نگاه می کرد و می گفت :
ببخشید خانوم میم ... دیگه تعریف نمی کنم و باز ادامه می داد.
گفتم : این چند روز که گل دختر مریض شده ،
وقتی زخمای دستشو می بینم
انگار یه پرده از روی قلبم کنده میشه
جگرم می سوزه ...
گفتم : گریه م برای مادرهاییه که
سال هاست بچه هاشون مریضند؛
خیلی هاشون حتی هزینه درمان بچه هاشون رو ندارند...
...
عصر با خ.م در مورد بچه هامون حرف زدیم
اینکه باید بالاخره رهاشون کنیم
تا خودشون زندگی رو تجربه کنند
اینکه قرار نیست همیشه مراقبشون باشیم ...
...
ساعت ۷ سمینار آنلاین بود
همزمان باقالی باقالاقاتق پوست می کندم،
کامنت وبلاگ جواب می دادم
و به حرفای آدمای سمینار گوش می کردم.
وسطاش هم رفتم پلو دم کردم و شام درست نمودم.
...
پ ن :
ایشالا که احیانا ، خدای نکرده یه چیزی نگفته باشم
فخری ، ریایی ، ذنبی ، خطایی توش بوده باشه😬
پ ن : اللهم انصر الوبلاگ و أهله ...
دارم رفته رفته تبدیل به آدمی میشوم که به فکر کردن فکر میکند.
حالا فکر کردن برای من عادت شده. هدف شده.
همهاش دلم میخواهد بنشینم و فکر کنم.
مهم نیست که دستهام به چه کاری مشغولند...
پ ن : سمفونی مردگان /عباس معروفی
پ ن : buenas noches
سنسی اینو توی گروه فرستاده :
https://www.instagram.com/reel/DHiXKvDMXu5/?igsh=bHZ0ejlidDJuc3Iw
گل دختر میگه :
حالا مثلا به چه دردشون میخوره فارسی یاد گرفتن؟
میگم : به چه درد ما میخوره انگلیسی یاد بگیریم؟
میگه : اون زبان بین المللی ه.
میگم : اسپانیایی ، چینی یا یه زبون دیگه رو برا چی یاد می گیریم؟
میگه : برا اینکه حرفای یه جاهایی رو بفهمیم.
میگم : لابد اینام میخوان حرفای ما رو بفهمن.