مهربانو

طبقه بندی موضوعی

امروز آخرین روزی بود که تهران بودند

از قبل قرار گذاشته بودیم بریم حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام

صبح مامان زنگ زدند

رفتیم اونجا و‌دوتا ماشینی باهم حرکت‌ کردیم

اول رفتیم‌ حرم بی بی شهربانو علیها سلام

بعد‌رفتیم‌ حرم‌  ‌حضرت عبدالعظیم علیه السلام

نماز ظهر رو‌ اونجا‌ بودیم

ناهار هم طبق معمول خیرات مامانجونی بود

بعد‌ از هم جدا شدیم و مامان اینا  با بچه ها رفتن خونه

ما ‌با مهمونا رفتیم میدون امام ‌حسین که برای نوه شون شلوار ارتشی بخرن

و البته پیدا نکردیم چون بچگونه نداشتن

برگشتیم خونه مامان

چایی و میوه خوردیم و اومدیم‌ خونه

خیلی خسته بودم

خوابیدم

 

پ ن : خیلی کار دارم و خیلی فکر و ایده برای کار ...

پ ن : حس می‌کنم شدیدا به همکار نیاز دارم

 

 

مهر بانو

اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت

زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت

 

دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی

دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت

 

درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد

که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت

 

دهانت جوجه‌هایش را پریدن گر بیاموزد

کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت

 

بدین سان که من و تو از تفاهم عشق می‌سازیم

از این پس عشق‌ورزی هم، قراری تازه خواهد یافت

 

من و تو عشق را گسترده‌تر خواهیم کرد، آری

که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت

 

تو خوب مطلقی ، من خوب‌ها را با تو می‌سنجم

بدین سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت

 

پ ن : شعر از مرحوم حسین منزوی

پ ن : به م. م گفتم شعرام زیاد شده شاید بدم چاپشون کنند.

یحتمل در گاه نوشت هام بذارم....

 

 

مهر بانو

همه ی حرف های توی دلم 

فقط این ها که با تو گفتم نیست

 

#گاه چندین هزار جمله هنوز

همه ی حرف های آدم نیست ...

 

پ ن : دوباره برگشتم همونجا :)

 

 

مهر بانو

نمی‌دونم چرا هر وقت حالم خوب نیست بیشتر  یاد اینجا میافتم.

 

شاید دوست داشتم با کسی حرف بزنم....

 

 

پ ن :    دریغ و درد که تا این زمان ندانستم 

             که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

 

 

 

 

مهر بانو

یه پروژه کاری سخخخخت  گرفتم

یعنی خیلی زمان بره

از اینا که مثل تو کلاس هی ساعتو نگاه می‌کنی ببینی کی تموم میشه

یه وقتایی کم میارم انگار

سفارش دوخت

کارای خونه

کلاس آنلاین

...

 

پ ن : با خودم عهد کردم فقط مثبت اندیشانه بگم : صابراً مُحتسبا

پ ن : اینجام که نه خانی آمده و نه خانی رفته :)

 

 

 

 

 

 

 

مهر بانو

برای دختر م.ن و ز.ا لباس مشکی دوختم.

هنوز آستیناشو وصل نکردم.

فکرم خیلی مشغوله؛

از کارهام گرفته تا برنامه هام و فکرایی که دلم میخواد دست‌یافتنی بشن.

گل دختر دیشب تب داشت.

منم مرتب کابوس می‌دیدم و بیدار میشدم.

یعنی آخرش چی میشه؟ 

.

.

.

یه وقتایی کم میارم...

پ ن : اللهم سرحنی عن الهموم و الغموم و وحشة الصدر برحمتک یا أرحم الراحمین

 

 

 

 

 

مهر بانو

چقدر امروز خسته کننده بود

مثل عصر جمعه ها ...

دلم یه چیز برگر میخواد 🙄

 

پ ن : وقتی مجبورم صبر کنم فردا فروشگاه‌ها باز بشه تا ملزومات کارم رو تهیه کنم.

مهر بانو

حالم خوب نبود

حال دلم

شاید قرار بود به کار احمقانه ای دست بزنم

اومدم سر گوشی که یهو‌ پیامهای صوتی زندگیم اومد

حال دلم بهتر شد

 

پ ن : أفوض أمری إلی الله إن الله بصیر بالعباد؛

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

 

 

 

 

مهر بانو

خدا رو شکر 

تاحالا هرچی که از دلم گذشته خدا بهم عنایت کرده

هنوز هم به لطفش امیدوارم...

پ ن : ان شا الله این روزام بخیر بگذره.

 

 

 

مهر بانو

گچدی ، گئتدی، ایتدی، باتدی، داغیلدی.

پ ن : شهریار

پ ن : من ترک نیستم😐

 

 

 

مهر بانو