مهربانو

طبقه بندی موضوعی

پارسال این موقع دستم با یه باند به تنم فیکس شده بود تا تکون نخوره.

کی میدونه قراره چه اتفاقی بیفته؟

درد بدی رو تجربه کردم ؛

جوری که حدود ۳ ساعت پشت در افتاده بودم تا کسی بیاد و کمک برسونه.

تجربه سخت ترس همراه با درد!

 

پ ن : هنوزم یه وقتایی که خسته یا عصبی میشم کتفم درد دیگیره.

پ ن : اگه در جهت مخالف افتاده بودم احتمالا الان زنده نبودم.

پ ن : نمیدونم چی شد یاد اون روز‌ افتادم ...

 

مهر بانو

حدود یک هفته نبودیم

اولین بار بود که بعد از ازدواج بچه ها با خانواده ر.م هممون جمع شدیم.

خدارو شکر به همه خوش گذشت و تقریبا نظرات یک برایند مثبت داشت.

تو این مدت باغ گیاهشناسی و دریا و آبشار و جنگل رفتیم.

یه شب هم ویلای دایی پ.ا مهمون بودیم تا ترافیک سبک شه و بتونیم برگردیم.

 

دیروز آقای ح.پ تماس گرفت و گفت تخت رو تحویل میدن و ر.م مجبور شد تو بارون بره و کارهاش رو انجام بده.

سیلاب و یه نفر دیگه اومدن بارها رو آوردند بالا.

 

امسال توفیقمون برای رفتن هیات توی ماه مبارک کم بود. خیلی کم.

 

پ ن :امروز روز میلاد امام حسن مجتبی علیه السلامه.

پ ن : سیلاب اسم یه آدمه! واقعا پدر و مادرش چه فکری کردند این اسمو رو بچه شون گذاشتند :/

پ ن : توی ماه مبارک برای همدیگه دعا کنیم .

پ ن :به قول رونیا چه خبر مقلا؟

 

 

مهر بانو

همیشه ساکت و سرکش بود

ولی‌ ولی به خودت سوگند

در این دریغ زمستانی

دلم هوای تو را دارد 

 

پ ن : شعر از قیصر امین‌ پور

مهر بانو

قرار بود طبق قرار قبلی با ف. م اینا بریم قم و در پخش لوازم خیریه کمک کنیم ولی بخاطر امتحانات گل پسر نشد.

ر.م بهش زنگ زد و گفت میتونه خودش با گل دختر بره ولی اینطور که گفت یازده نفر برای کمک هستند.

راستش من بیشتر بخاطر زیارت دوست داشتم برم

چون دیدن آدمها و شرمشون وقتی میان از نمایشگاه مایحتاجشون رو تهیه کنند خیلی برام جالب نیست.

از یه طرف هم قول داده بودم برم براشون غذا درست کنم...

ف.م اسمس زد که به جای من و ز.سادات و خودش کار میکنه و نائب الزیاره مون هست.

 

امروز جشن کلاس فوق برنامه د. گل دختره.

خانم ز. تماس گرفت و دعوتمون کرد.

 

تقریبا همه در تکاپوی کارای عیدند ؛

ما هم‌ برنامه ریختیم ۵ روزی رو که مدرسه در ایام نوروز تعطیله یه جوری به گل پسر خوش بگذره.

امسال با اردوی مطالعاتی مدرسه ، هم خودش هم ما آماده میشیم ...

 

پ ن : خدا کمکش کنه تا بتونه سعی کنه و ان شا الله نتیجه بگیره.

 

مهر بانو

اهل کجایی؟

اهل فوتبال چی؟ هستی؟

 

پرسپولیس یا اس تق لال ؟

 

پ ن : به بهانه برد ایران از جاپان :)

پ ن : امروز فرشا رو از قالیشویی آوردن و نصف خونه رو خونه تکونی کردیم ؛ ش.خسته اما با لبخند

 

 

مهر بانو

گل دختر چند روزه که سرما خورده ؛

مدام سرفه میکنه.

دیشب توی رختخوابش خیلی سرفه کرد.

با هر سرفه ش قلبم از جا کنده میشد.

بلند شدم و صداش زدم.

بهش شربت دادم و بردم خوابوندمش.

صبح دوباره سرفه میکرد.

 

یاد شعری از کارو که همیشه مامان دوره مجردی میخوند اقتادم؛

مخصوصا دوره کرونا که سرفه زیاد شده بود مامان این شعررو زیاد میخوند :

سرفه ها خاموش ؛ میخواهم بخوابم ...

صبح توی نت سرچ کردم تا شعر کاملش بیاد

از اونجایی که علم پیشرفت کرده😅 شعر خوانی خود ِ کارو رو آورد که این شعر رو میخوند.

تا حالا فکر میکردم کارو خانمه.

نگو یه مرده که احتمالا ارمنی باشه و کارو اسم کوچیکشه.

 

پ ن : عجب روزی بود امروز...

پ ن : من موندم چرا باید امروز حرفای قدیمی ۱۸ تا بازدید بخوره بدون هیچ نظری؟

پ ن : یه وقتایی حسش نیست :/

 

 

 

 

 

مهر بانو

هیچکس نمیدونه چی براش مقدر شده ؛

هرچقدر هم که برنامه ریزی کرده باشیم گاهی وقتا اتفاقات پیش بینی نشده ای مسیر زندگی مون رو عوض میکنند.

 

 

پ ن : فعلا به همین مقدار بسنده میکنم.

پ ن : تا یار که را خواهد و میلش به چه باشد.

پ ن :

ای دل اگر گذر کنی در ره خاندان به صدق

  بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

 

 

مهر بانو

چند روزه مه به اصرارگل پسر Quiz of kings روی موبایلم ریختم.

میگفت مامان از candy crush _تنها بازی روی موبایل من _ که بهتره.

شاید تا حدودی با نظرش موافق باشم ولی واقعا وقت زیادی از آدم گرفته میشه.

الان به سطح ۱۵ رسیدم.

این روزا خیلی کار دارم و‌باید برای خانم ق. لباس آماده کنم.

داداش جون هم گفت میخواد پارچه بخره براش شلوار بدوزم.

جدیدا مردا از شلوار های پیلی دار مدل ایتالیایی خوششون میاد.

حدود یک ماهه تو اینستا فعالیتی نکردم و اصلا انگار حس و حالش نیست.

تا خدا چی بخواد ...

 

پ ن : قل لن یصیبنا الا ماکتب الله لنا هو مولنا و علی الله فلیتوکل المومنون/ توبه ۵۱

پ ن : باید خودمو به هفته ۲۴ رنه سینانی برسونم ؛ چند هفته  از برنامه عقبم.

 

مهر بانو

امروز ۲۸ آبان ه

همزمان با تولد حضرت زینب سلام الله علیها

تولد ۹ سالگی دخترمه

چون یکشنبه نمیشد جشن بگیریم ، جشن تولد و جشن عبادتش رو جمعه برگزار کردیم.

خدا رو شکر همه چی خوب بود و  به همه خوش گذشت.

 

پ ن : و آخر دعوئنا عن الحمد لله رب العلمین :)

مهر بانو

ان شا الله امروز بی حرف پیش، مامانجون برمیگرده خونه.

دکتر گفته ۲۰ اردیبهشت برای چکاپ باید مراجعه کنه.

خدا رو شکر بهتره و میتونه راه بره.

 

پ ن : به قسمت History مغزم رفتم و clear browsing data رو زدم ولی هنوزم این تاریخ ،

مناسبت خاصی رو بیادم میاره! 🫥

 

پ ن : امروز اینجا رو مرور میکردم :

http://gahh.blogfa.com/1390/04

 

پ ن : چقدر زود میگذره...

 

مهر بانو