تلویزیون روشن بود.
ح داشت این کانال اون کانال میکرد تا ببینه کانالای دیگه چی نشون میده.
تو یکی از شبکه ها مشاعره پخش میکرد.
ذهنم به سمت روایتی* از امام صادق علیه السلام رفت و اینکه چقدر دوست داشتن یا برعکسش دوست نداشتن میتونه مسیر زندگی و علایق آدما رو تغییر بده ؛ اینکه یه روز یکی از علاقه های زندگیم شعر و شاعری و مشاعره بود و حالا بعد از خوندن اسنادی که تو صفحه اینستای م.ا بود علاقه م و دیدم به این مقوله کلی تغییر کرده.
گاهی فکر میکنم خدا قدم به قدم و یواش یواش داره منو میبره به اون طرفی که خودش دوست داره. یاد گرفتم خودم رو رها کنم- درست مثل یه برگ که خودشو تو مسیر رودخونه رها کرده - و مخالفت نکنم ؛ اینجوری هم خوشایندتره و هم امنیت بیشتری دارم.
پ ن : رشته ای بر گردنم افکنده دوست ؛ میکشد هرجا که خاطرخواه اوست ...
*فضیل بن یسار روایت کرده است که گفت امام جعفر صادق علیه السلام را سوال کردم از دوستی و دشمنی ؛که آیا هریک از این ها از جمله ی ایمان و جزء آن است؟ فرمود که: «مگر ایمان چیزى غیر از دوستى و دشمنى هست؟». بعد از آن این آیه را تلاوت فرمود که: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
ایمان را محبوب شما کرد و آن را در نظرتان آراست و کفر و فسق و نافرمانى را برایتان ناپسند ساخت.آن گروه، ایشانند که راه راست یافتگانند». / منبع تحفة الاولیاء( ترجمه اصول کافی ) جلد 3 - مترجم محمدعلی اردکانی /صفحه : ۳۲۷