مهربانو

طبقه بندی موضوعی

این روزها هر وقت با کسی مواجه میشم

با کسی حرف می زنم

به کسی نگاه می کنم

و 

در نهایت رفتاری می بینم که ممکنه دوست نداشته باشم

به خودم رجوع می کنم

از خودم می پرسم این رفتار کجای وجودمه

منم انجامش دادم؟

اگر یه ذره

فقط یه ذره کوچولو

یه کمی از اون رو در خودم ببینم

جلوی خودم وایمیستم

و میگم

نه عامو !

برو اول خودتو بساز …

اونوقت سکوت می کنم و می رم که می رم.

 

پ ن :

سَرَمو زیر آسمون خدا ،

رو به آسمون بالا می گیرم و

به هلال ماه که وسط آسمون سورمه ای رنگ ِغبار گرفته

خودشو نشون میده ، نگاه می کنم 

و میگم :

حواست به منه؟

یادم می افته و می خونم :

حواست هست …؟

به موهای سپید سرم …

که من امسال …

از گذشته شکسته ترم …

پ ن :

درسته که اون ور با اصالت تره

ولی یه حرفایی مال اینجاست فقط

شاید مثل اتاق آبی م ، پر از سکوتیه که مال خودم ه

 

مهر بانو

اگرچه هست لبت بی نیاز از پرسش

بپرس حال مرا #گاه ی از تغافل خویش

 

پ ن : صائب

 

مهر بانو

زنگ زدم یه جا برای امر خیر پرس و‌جو‌ کنم

شماره رو از یه خانم چادری گرفتم

شماره خواهرش بود

بهم گفت خواهرم چادری نیست

دیدم عکس پروفایل واتس اپ ش بی حجابه

گفتم خواهرتون چادری نیستند یا اعتقادی به حجاب ندارند؟

گفت :

آدم اگه یکی رو دوست داشته باشه بالاخره ممکنه نظرش عوض بشه.

اطرافیان تاثیر دارن دیگه ...

به اون بنده خدا حرفی نزدم

ولی تو دلم گفتم نع!

اعتقاد ، تو وجود آدمه .

اعتقادی که از بغل دستی و اطرافیانت بگیری ،

با همونا هم از دست میدی.

 

پ ن : 

من خودم انتخاب کردم ؛ 

فارغ از دنیایی که در اطرافم بود .

نمی گم رفتم تحقیق کردم و تهش رو درآوردم

ولی با قلبم 

با وجودم پذیرفتم 

شاید یه روزی قلبم از جا کنده بشه

و اعتقادمو از دست بدم 

اون روز حتمن! 

من 

من نیستم.

یحتمل دیگه زنده نیستم ...

خیلی عجیبه که امروز سر کار هم همین بحث بود

ف.ت بخاطر حجاب از حوزه هنری اومد بیرون

م.ص بخاطر حجاب از دانشگاه ترکیه انصراف داد

حتی میشناسم کسی رو که 

مادرش چادرش رو آتیش می زد تا حجاب نداشته باشه

تو همین کشور 

تو همین تهران .

تنها چیزی که می دونم اینه که اگه یه چیزی اعتقادت باشه

پاش می مونی

و اگه نباشه باد می بردش🌬️

- از سری پی نوشت های طولانی تر ؛ ) - 

 

 

مهر بانو

پشت میز ناهارخوری نشستیم

ماجرایی اتفاق افتاده و در موردش گفت و گو می کنیم ؛

مامان پیرو ماجرا می خونه :

با دشمن و با دوست بدت‌ می گویم

تا هیچ کس ات دوست ندارد جز من 

 

پ ن : 

#عنصری

 

 

مهر بانو

امشب به پیشنهاد گل دختر رفتیم رستوران کُره ای.

از خدا پنهان نیست ؛ از شما چه پنهان 

وقتی پدر و دختر قرار گذاشتند بریم ،

تو دلم با رفتن به اونجا اوکی نبودم.

گفتم الان می ریم یه غذای آب پز بی مزه میذارن جلومون ؛

- چون اون سری که فورستر* اومده بود ایران و

سروش# براش غذای چینی درست کرده بود خوشم نیومد-

اما به خاطر گل دختر حرفی نزدم و رفتیم.

اولا که همه کارکنان رستورانش خانم بودند ؛

ثانیا انرژی خیلی خوبی داشت ؛

خانم مدیر رستوران هم خیلی مهربون و خوش برخورد بود.

و ثالثا غذاش هم خوش مزه بود.

خلاصه که از ریسک امشب پشیمون نیستم : )

 

پ ن : 

*دوست چینی ر.م

#دوست شف د.م

 

پ ن : اسم رستورانش " فینگر طوری " ه.

پ ن : این جا همچنان رو به راه نیست : /

 

مهر بانو

بهش باور دارم

پ ن : معنیشو خودتون پیدا کنید دیگه 🙃

 

مهر بانو

دلم براش تنگ شده بود

بهش زنگ زدم ...

 

پ ن :

هرچه دل گُم می کند

بر دیده تاوان می شود ...

#بیدل_دهلوی

 

مهر بانو

یُسرِعُنی إلَی التَّوَثُبِ عَلَی مَحَارِمِکَ مَعرِفَتی بِسِعَةِ رَحمَتِک ...

ببخش آن بنده ای را که فهمید تو دلت نمی آید عذابش کنی و

بی حیا شد ...

 

پ ن : فرازی از دعای ابو حمزه ثمالی

 

 

مهر بانو

امروز سردم بود تو مزون

کنار بخاری وایسادم و یاد این بیت افتادم و خوندم :

من سردم است چاره فقط دست های توست

گولم نزن‌ که شال به دردم نمی خورد

 

پ ن : 

گل پسر که می خواست بره

بهش گفتم با خودت شال ببر ؛ 

هوا سرده سرمانخوری 

 

 

مهر بانو

د.م داره در مورد خودش و خواهر و برادرش تعریف میکنه :

من حافظه م از اونا قوی تره؛

اون باهوش تره ؛

اون یکی پشتکارش بیشتره ...

من داشتم برای شام ، توی دیس برنج می کشیدم .

گفتم :

ما - من و پ.ا- هم از بقیه خوشگل تریم.

یهو همه زدن زیر خنده : ) 

 

پ ن : 

هی میگم پیش من آهنگ‌ پلی نکنید

دو روزه آهنگی که خ.الف گذاشته بود رفته رو مخم :

تو میتونی دلمو شاد کنی ...

 

 

مهر بانو