أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ
سلام بر آن لب هاى خشکیده
پ ن : فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ
سلام بر آن لب هاى خشکیده
پ ن : فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
https://www.aparat.com/v/FKsJb
پ ن : مجری یکی از برنامه های عید فطر این شعر رو خوند.
پ ن : هوشنگ ابتهاج از یه طرف من رو یاد سرزمین مادری م
و از یه طرف یاد س.ا که اسم دخترش ارغوان هست میاندازه.
پ ن : برنامه سرزمین شعر رو از شبکه چهار میبینم.
پ ن : لینک مربوط به دکلمه شعر با صدای شاعر است :)
بخش آسمان
اتاق ۲
.
.
.
صدای پرستارها از توی راهرو میاد.
نمیدونم چرا استرس گرفتم.
انگار توی وجودم خالی شده ؛
.
.
.
به صورت قشنگش که روی تخت خوابیده نگاه میکنم.
صدای باد شدن تشک تخت بغلی که داره ریز ریز جیر جیر میکنه
با خر و پف اونایی که تو اتاق خوابن و صدای پرستارهای تو راهرو قاطی شده.
.
.
.
از صبح کلی کار کردم
ولی خوابم نمیاد
قلبم میزنه ، دستم میلرزه و اشک که منتظره یه اشاره ست تا بیاد بیرون.
.
.
.
پ ن : برای همه مریض ها دعا کنیم.
پارسال این موقع دستم با یه باند به تنم فیکس شده بود تا تکون نخوره.
کی میدونه قراره چه اتفاقی بیفته؟
درد بدی رو تجربه کردم ؛
جوری که حدود ۳ ساعت پشت در افتاده بودم تا کسی بیاد و کمک برسونه.
تجربه سخت ترس همراه با درد!
پ ن : هنوزم یه وقتایی که خسته یا عصبی میشم کتفم درد میگیره.
پ ن : اگه در جهت مخالف افتاده بودم احتمالا الان زنده نبودم.
پ ن : نمیدونم چی شد یاد اون روز افتادم ...
حدود یک هفته نبودیم
اولین بار بود که بعد از ازدواج بچه ها با خانواده ر.م هممون جمع شدیم.
خدارو شکر به همه خوش گذشت و تقریبا نظرات یک برایند مثبت داشت.
تو این مدت باغ گیاهشناسی و دریا و آبشار و جنگل رفتیم.
یه شب هم ویلای دایی پ.ا مهمون بودیم تا ترافیک سبک شه و بتونیم برگردیم.
دیروز آقای ح.پ تماس گرفت و گفت تخت رو تحویل میدن و ر.م مجبور شد تو بارون بره و کارهاش رو انجام بده.
سیلاب و یه نفر دیگه اومدن بارها رو آوردند بالا.
امسال توفیقمون برای رفتن هیات توی ماه مبارک کم بود. خیلی کم.
پ ن :امروز روز میلاد امام حسن مجتبی علیه السلامه.
پ ن : سیلاب اسم یه آدمه! واقعا پدر و مادرش چه فکری کردند این اسمو رو بچه شون گذاشتند :/
پ ن : توی ماه مبارک برای همدیگه دعا کنیم .
پ ن :به قول رونیا چه خبر مقلا؟
همیشه ساکت و سرکش بود
ولی ولی به خودت سوگند
در این دریغ زمستانی
دلم هوای تو را دارد
پ ن : شعر از قیصر امین پور
قرار بود طبق قرار قبلی با ف. م اینا بریم قم و در پخش لوازم خیریه کمک کنیم ولی بخاطر امتحانات گل پسر نشد.
ر.م بهش زنگ زد و گفت میتونه خودش با گل دختر بره ولی اینطور که گفت یازده نفر برای کمک هستند.
راستش من بیشتر بخاطر زیارت دوست داشتم برم
چون دیدن آدمها و شرمشون وقتی میان از نمایشگاه مایحتاجشون رو تهیه کنند خیلی برام جالب نیست.
از یه طرف هم قول داده بودم برم براشون غذا درست کنم...
ف.م اسمس زد که به جای من و ز.سادات و خودش کار میکنه و نائب الزیاره مون هست.
امروز جشن کلاس فوق برنامه د. گل دختره.
خانم ز. تماس گرفت و دعوتمون کرد.
تقریبا همه در تکاپوی کارای عیدند ؛
ما هم برنامه ریختیم ۵ روزی رو که مدرسه در ایام نوروز تعطیله یه جوری به گل پسر خوش بگذره.
امسال با اردوی مطالعاتی مدرسه ، هم خودش هم ما آماده میشیم ...
پ ن : خدا کمکش کنه تا بتونه سعی کنه و ان شا الله نتیجه بگیره.
اهل کجایی؟
اهل فوتبال چی؟ هستی؟
پرسپولیس یا اس تق لال ؟
پ ن : به بهانه برد ایران از جاپان :)
پ ن : امروز فرشا رو از قالیشویی آوردن و نصف خونه رو خونه تکونی کردیم ؛ ش.خسته اما با لبخند
گل دختر چند روزه که سرما خورده ؛
مدام سرفه میکنه.
دیشب توی رختخوابش خیلی سرفه کرد.
با هر سرفه ش قلبم از جا کنده میشد.
بلند شدم و صداش زدم.
بهش شربت دادم و بردم خوابوندمش.
صبح دوباره سرفه میکرد.
یاد شعری از کارو که همیشه مامان دوره مجردی میخوند افتادم؛
مخصوصا دوره کرونا که سرفه زیاد شده بود مامان این شعر رو زیاد میخوند :
سرفه ها خاموش ؛ میخواهم بخوابم ...
صبح توی نت سرچ کردم تا شعر کاملش بیاد
از اونجایی که علم پیشرفت کرده 😅 شعر خوانی خود ِ کارو رو آورد که این شعر رو میخوند.
تا حالا فکر میکردم کارو خانمه.
نگو یه مرده که احتمالا ارمنی باشه و کارو اسم کوچیکشه.
پ ن : عجب روزی بود امروز...
پ ن : یه وقتایی حسش نیست :/
هیچکس نمیدونه چی براش مقدر شده ؛
هرچقدر هم که برنامه ریزی کرده باشیم گاهی وقتا اتفاقات پیش بینی نشده ای مسیر زندگی مون رو عوض میکنند.
پ ن : فعلا به همین مقدار بسنده میکنم.
پ ن : تا یار که را خواهد و میلش به چه باشد.
پ ن :
ای دل اگر گذر کنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف