داشتم فراموش میکردم
حس از خود بی خود شدن با شعرهای سعدی را
دیوانگی های شعر خواندن را
دلدادگی و دلسپردگی را
که رادیو خط همه چیز را زنده کرد ...
پ ن : تو را چه غم که یکی از غمت به جان آید*
*آخرین پست رادیو خط در اینستاگرام / سعدی
داشتم فراموش میکردم
حس از خود بی خود شدن با شعرهای سعدی را
دیوانگی های شعر خواندن را
دلدادگی و دلسپردگی را
که رادیو خط همه چیز را زنده کرد ...
پ ن : تو را چه غم که یکی از غمت به جان آید*
*آخرین پست رادیو خط در اینستاگرام / سعدی
بالاخره سفارش خ.م تموم شد تا بفرسته فرانسه برای عروسش.
کار وقتگیری بود ولی وقتی تموم شد و نگاهش میکردم خستگیم در رفت.
این روزا زیاد به ر.د فکر میکنم ؛
به اینکه خیییییییلی سخته که دیگه آغوش مادرش براش باز نیست ؛
به اینکه دیگه مادری توی خونه شون نیست تا با شنیدن صداش دردای دلش آروم شه ؛
سخته....
خدا سایه مادرها رو بالای سر بچه هاشون نگه داره ...
فردا شب هفت بابابزرگه. خدا رحمتش کنه. مرد خوش اخلاق و مهربونی بود.
با م هماهنگ کردم تا صفحه اینستاگرام کارمون رو راه بندازه. عکسایی که گرفته بود خوب شده بود.
انصافا هرجا برای بسته بندی کار رفتم خوششون اومد و تعریف کردند.
امروز تو بهشت با ف.ت حرف زدم و گفتم برای من هم وساطت کنه ؛ شاید من هم حاجت روا شدم ...
پ ن : شاخه های گل نهادن بر مزار من چه سود؟ در زمان بودنم یک شاخه گل دستم بده
پ ن : روز مادره. مبارک باشه.
آدم نمیدونه به بعضیا چی بگه...
برداشته تو صفحه ی اینستاش یه صفحه ی سیاه گذاشته زیرشم توی کپشن نوشته هیچ روزی برام انقد سخت نبوده.
یعنی قلبم اومد تو دهنم. بهش توی پی وی گفتم چی شده؟حال مامانت چطوره؟
گفت دوباره بردنش آی سی یو ...
تا چند دقیقه حالم واقعا بد شد....
یکی نیست بگه آخه بچه این عکس سیاه چیه گذاشتی؟
پ ن : اللهم اشف کل مریض.
پ ن : همیشه خدا هست ؛ بهتر از ما به صلاحمون آگاهه. باید همه ی امور رو به خودش بسپاریم.
پ ن : من نرم آی سی یو خوبه... والا به خدا ... این چه طرز خبر دادنه ... ایششششش ...
بعد از برفی که اومد و برف بازی دیروز امروز به سختی از خواب بیدار شدم.
تا بعداز ظهر خیلی حس کار کردن نداشتم ولی عصر انگار انرژی بالقوه درونیم بالفعل شد و
کلی از کارهای عقب مونده م رو انجام دادم.
م.ص اسمس زده بود که برای سفارشش به حسابم پول واریز کرده.
م لوگو هایی رو که طراح اتود زده بود برام فرستاده بود ببینم و
از همه هیجان انگیز تر اتفاقی بود که من ازش بی خبر بودم و اون مزدوج شدن پ.ص بود.
بهش پیام دادم که یه کتک طلبت؛ نمیگی شاید من اینترنت ندارم ...
واقعا خوشحال شدم براش.
فردا به امید خدا سفارشهای م رو حاضر میکنم.
هنوز کلی کار مونده که اگه عمری بود باید انجام بدم.
پ ن : بعد از خوابی که اخیرا دیدم و البته شنیدن تعبیرش فهمیدم مرگ خیلی هم دور نیست.
پ ن : به نظرم رنگ و آهنگ زندگی عوض شده. :) الحمدلله.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: وقت هر انسان مؤمن سه قسمت است:
یک وقت و ساعتی که برای مناجات و دعا و عبادت است ؛
یک وقت و ساعتی که برای کسب معاش و در آمد است ؛
یک وقت و ساعتی که برای تفریح و استفاده از لذتهای حلال است ؛
و انسان عاقل جز در این سه مورد، وقت نمی گذارد : یا کسب معاش یا قدم نهادن برای معاد و آخرت و یا لذت بردن در غیر حرام.
پ ن : قَالَ امیرُ المومنین علی علیه السلام :
لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ فَسَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ وَ لَیْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ خُطْوَةٍ فِی مَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّم /نهج البلاغه کلمات قصار ش 390.
حس می کنم وقتم خیلی کمه ؛
وقتی که بتونم راحت ، با آرامش و بدون دغدغه روی کارم متمرکز بشم ؛
وقتی که مال خودم باشه.
گاهی وقتا از اینکه باید بر اساس برنامه اطرافیان برنامه های خودم رو تنظیم کنم عصبی میشم.
با م.ب تلگرامی حرف زدم..
گفت به سوال م.ص تو گروه جواب ندادی.
گفتم بنا به ضرورت میام تلگرام و سوالشو ندیدم.
اگه وقت داشته باشم یا توی اینستاگرام هستم یا پینترست ؛ اونم بیشتر برای پیشبرد کارمه.
جالبه که دیگه حوصله ی نت رو هم ندارم.
برام درد دل کرد ؛ من هم.
گفت یه سفارش هایی رو براش آماده کنم.
دیروز تو آموزشگاه ورکشاپ داشتیم. به نظر من فوق العاده بود. کلی بهم انرژی داد.
همش فکرم مشغول اینه که یه روزی بتونم یه جا به دور از آمد و شد ِ این و اون بشینم و به کارهام برسم.
م امروز قرار داشت. دیشب باهم حرف زدیم ؛ نظرم رو پرسید ؛ گفت هنوز برای لوگو جوابی نداده. ...
قرار شد لوگوی کار من هم بره برای طراحی.
تا خدا چی بخواد.
پ ن : یه وقتایی حرفم نمیاد ؛ شاید هم لزومی نداره حرفم بیاد.
پ ن : قهوه م داره سرد میشه دیگه : )
أعوذُ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم
هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ (22)
هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (23)
هُوَ اللهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(24)
امام حسن علیه السلام فرمودند: هر کس چون صبح کند و سه آیۀ آخر سوره حشر را بخواند و در آن روز بمیرد، مهر شهدا بر پرونده اش خواهد خورد، و چون شب کند و بخواند و در آن شب بمیرد، نیز ممهور به مهر شهدا میشود.
پ ن : منبع : الدر المنثور ج 2 ص 202 / بحارالانوار ج 92 ص 310
هر وقت به کارهای مورد علاقه م می پردازم هم کلی انرژی میگیرم تا بهتر ادامه بدم و هم افسوس میخورم که نمی تونم به اموری مشابه بپردازم و از طرفی وجود یه سری چیزا رو برای خودم لازم میبینم تا بهتر بتونم به هدفم برسم.
ولی خودم اینو خوب میفهمم که علاقه هام - نسبت به چندسال پیش - کمی تغییر کرده.
باهم رفتیم دکتر. خودم فکر می کنم لازم نبود ولی حتما خیلی از کارافتاده به نظر رسیدم که ر.م با اصرار منو برد دکتر.
خیلی بهتر شدم ولی هنوز راحت نمی تونم نفس بکشم.
سفارشای م.ص رو تموم کردم و عکساشو براش فرستادم. کلی قلب برام فرستاد و نوشت : ممنون دوست هنرمندم.
: )
م کانال تلگرام و صفحه ی اینستا رو راه اندازی کرد تا بتونیم نمونه های کار رو برای فروش بذاریم ولی هنوز لوگو آماده نشده.
: (
این کار رو خیــــــــــــــــــــــلی دوست دارم هرچند برای عده ای عجیبه و به نظرشون خیلی زحمت داره.
م.الف بهم گفت : تو حیف و میل شدی ! که نرفتی هنر بخونی. ...
خدا روشکر راضی ام.
پ ن : یه وقتایی با زور یه چیزایی رو از خدا می خوایم ولی نمیدونیم چی قراره برامون مقدر بشه ؛ بعدنا که برمیگردیم و به گذشته نگاه می کنیم میبینیم خدا بهترین ها رو برامون رقم زده و اگر از اول انقد دست و پا نمی زدیم شاید راحت تر و زودتر میرسیدیم...
پ ن : یه وقتایی لازمه به جای فکر کردن به بدبختیا و نداشته ها ، به خوشبختیا و داشته هامون فکر کنیم. خیلی لازمه شکرخدا رو به جا بیاریم.
و آخِرُ دَعوئنا عَنِ الحَمدُ للهِ رَبِّ الَعَالَمین.
ویزاها آماده شده.
جمعیتی که امسال همراهیشون میکنیم خیلی بیشتر از سالای قبله ؛
از طرفی سال اولی زیاد داریم و باید حواسمون بهشون باشه تا مشکلی براشون پیش نیاد.
هر سال یه جور خاصه و تازگی خودشو داره.
مامان اینا ده روز زودتر رفتن ؛
یه سفر 7 نفره ی به یاد موندنی ؛ یحتمل ترسشون از تنهایی سفر کردن میریزه.
پ ن : اللّهُمَّ ارزُقنَا زِیارَتَ الحُسَین عَلَیه السَّلام فِی الدُّنیا و شَفَا عَتَهُ فِی الآخِرَة ؛ آمین.
پ ن : دعاهای زیادی هست که دوست دارم تحت قبه بخونم ...
مردک* لباس پیغمبر رو پوشیده ؛
پررو پررو میگه:" ماهرچی داریم از اسلام داریم ؛ ما خودمون هم نونش رو خوردیم ؛ زندگیمون هم از اسلامه ولی همه چیز اسلام رو هم نمیشه رعایت کرد بعضی از احکامش مال صدر اسلامه! مثلا اگر قرار باشه ربا حرام باشه باید درِ بانکها رو بست ... " و مزخرفات دیگه ای که همون روش معاویه و یزید رو تداعی میکنه.
اسلامی که نشود احکامش رو اجرا کرد که اسلام نیست!!! احکام ربا مال صدر اسلامه؟؟؟
خدا لعنتتون کنه که با لباس پیغمبر دارید مردم رو فریب میدید.
پ ن : نص صریح قرآن در آیات 39 سوره روم ، 161 سوره نساء ، 130 ، 131 ، 132 سوره آل عمران ، 275، 276، 278 ، 279 و 280 سوره بقره به حرام بودن ربا اشاره میکند. نکنه قرآن هم مال صدر اسلام بوده؟!
پ ن : رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن وصیتی به علی بن ابیطالب فرمود : یا علی ربا هفتاد جزء است ؛ آسانترین جزءش مانند آن است که کسی با مادر خودش در خانه کعبه عمل جنسی انجام دهد ؛ یاعلی یک درهم ربا از هفتاد زنا که شخص با محرم خود در بیت الله الحرام بجا آورد بزرگتر است./ الخصال / ترجمه فهری / ج 2 / 705
پ ن : روزگاری بر مردم پیش آید که همه رباخوار شوند ؛ اگر کسی رباخواری نکند غبارش بدو رسد. / نهج الفصاحه / ح 2364
پ ن : دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است ؛ میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است /
هزار چشمۀ فریاد در دلم جوشید ؛ چگونه راه بجوید که روبرو سنگ است / سلمان هراتی
*مصباح یزدی