مهربانو

طبقه بندی موضوعی

شیر قهوه رو که خوردم خوابم نمی برد ؛

گل دختر با زینب تا حدود ۲ داشتند با تبلت نقاشی می کشیدند.

دیگه نمی دونم ساعت چند بود خوابیدم …

موبایلمو برا نماز زنگ گذاشتم .

بعد دوباره  تا حدود ۸ خوابیدم .

۸ پاشدم زیر کتری رو روشن کردم و حاضر شدم برم نون بگیرم.

ر.م چشماشو باز کرد گفت به گل پسر بگو‌ بره نون بگیره؛

گفتم بچه خوابه ؛ خودم میرم.

اخلاص بیدار شد 

گفت کجا میری؟

گفتم زود میام.

رفتم سه جور مربا ، کره و نون خریدم.

شکلات صبحانه و پنیر داشتیم.

برگشتم چایی دم کردم ؛

کم‌کم بقیه بیدار شدند.

صبحانه خوردیم.

میخواستن برن خونه سید ابراهیم.

ر.م گفت الان نرید ،

بریم بچه ها رو ببریم شهربازی ؛ ناهار بخوریم بعد برید.

هی تعارف کردن و گفتن نه و …

خلاصه یهو اخلاص گفت سید ابراهیم تو راهه داره میاد.

ر.م بهش زنگ زد و گفت : 

ما میخواستیم  ماشین پدرم رو بگیریم و

دوتا ماشینه بریم شهربازی.

حالا شما بیا همه باهم میریم ؛ ناهار میخوریم و

بعد شما باهم برید خونه تون.

گفت خانمم ناهار درست کرده.

گفتیم حالا بیا تا تصمیم بگیریم.

سید ابراهیم اومد ؛

یه کم نشستیم ؛ با ر.م تعریفای اربعینی شون رو گفتند.

تصمیم بر این شد بریم شمیران سنتر.

رفتیم اونجا یه کم خرید کردند ؛

شهر بازی اون جا رزرو بود و درش بسته بود.

هر کاری کردیم قبول نکردند ناهار بخوریم.

گفتند زیاد صبحانه خوردیم ؛ سیریم.

گفتم تقصیر سید ابراهیمه.

گفت خانمم ناهار درست کرده.

گفتم شام  اون غذا رو بخورید خب.

اخلاص گفت نمیشه … ما الان گرسنه نیستیم.

برا همین رفتیم بستنی خوردیم ؛

بعد با ماشین سید ابراهیم رفتن و ما برگشتیم خونه.

گل پسر می گفت :

چقدر خوبن ؛ آدم کنارشون راحته ؛ اذیت نمیشی انگار.

ر.م می گفت : 

مهمونای سبکی بودند. 

.

پ ن : 

همیشه دوست دارم مهمون بیاد خونه مون.

به نظرم این به خاطر بابا ست.

همیشه در خونه ش برای مهمون بازه ؛

ر.م هم مهمون دوست داره.

 

 

مهر بانو

نظرات  (۲)

زیر اون پست ۳۶ ساعت نخوابیدنتون ابراز تعجب کرده بودم نمیدونم جواب دادید یا نه؟
من به راحتی خوابم میره. و کم خوابی اذیتم میکنه، انگار دورم آتش روشنه
پاسخ:
گفته بودین مگه میشه چجوری؟
منم گفتم به سخخخختی

من اگه‌ کم خوابی اذیتم کنه حالت تهوع میگیرم
با یه حساب سرانگشتی اون شب ۴ ساعت خوابیدید. با اون همه کار مزون و پخت و پز و مهمون و تصادف و خاطره نوشتن، این مقدار کمتون نیست؟
اذیت نمیشین؟

چه مهمان خارجیای بی دردسری بودن. و باشعور.
پاسخ:
یه بار ۳۶ ساعت نخوابیدم
خودم هم باورم نمیشه.

جمعه بعد از ناهار فکر کنم ۴ ساعت خوابیدم.
خوابم بگیره میخوابم خب : )

خودتون چی؟

آری … خداروشکر.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی