مهربانو

طبقه بندی موضوعی

امروز نرگس و ریحانه و‌ حسنا مزون بودند.

با پارچه های ساتن که خ.ا آورده بود اسکرانچی دوختند

تا من براشون ببرم و‌توی راه به بچه ها هدیه بدم.

عصر حسنا و ریحانه کیک زبرا برامون درست کردند.

منم ناهار نخورده بودم داشتم به افق نزدیک می شدم ؛

آممما نجات پیدا کردم.

عبای گل دختر رو که س.ک برش زده بود دوختم.

خودش براش بسته بندی کرد و توی بگ گذاشت.

یه دستنوشته هم براش داخل بسته بندی گذاشت.

اومدم خونه به سفارش گل دختر

براش سوپ قارچ و رشته درست کردم و

برای شام مرغ گذاشتم.

مث شلمان شدم  از یه ساعتی به بعد میخوام بیهوش بشم.

هممون نوروبیون زدیم تا جون بگیریم.

فردا مزون خبراییه...

 

پ ن : خدایا برای یه روز آرام و ساکت شکر.

 

مهر بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی