میگه : یه چیزی بگم؟
میگم : اگه بیشتر از یه دونه نمیشه .
میگه : ینی بیشتر بشه گوش نمیدی؟
میگم : جواب سوالتو می دونی .
میگه : آره میدونم که
اگه صبح تا شب حرف بزنم گوش میدی .
میگم : یه دونه تموم شدا : )
میگه : دارم فکر می کنم این خوبه یا بد؟
میگم : کدوم؟
میگه : همین دیگه.
همین که همش باید باهات حرف بزنم .
به نظرت به جور وابستگی نیست؟
میگم : متاسفانه کمپ ترک اعتیاد سراغ ندارم ؛
میتونی از همین الان بگی :
من فلانی هستم یک مسافر .
هیچوقت برای شروع دیر نیست : )
میگه : دارم جدی میگم.
میگم : منم جدی گفتم .
میگه : آخه باهات حرف نزنم یه جوریه.
انگار نگرانتم …
میگم : شما نگران خودت باش : )
…
حرف تو حرف میاد…
بعد شروع میکنه در مورد موضوعی که میخواسته بگه ، حرف میزنه.
منم یه چیزایی میگم
اما …
حرفش در مورد وابستگی ذهنمو درگیر میکنه.
پ ن : اینکه برای حرف زدن مَحرم کسی بشیم شاید خوب باشه
ولی تبعاتی هم داره که کمترینش شاید همین وابستگی باشه …
و بیشترینش اینه که در برابر تبعاتی که حرفمون در زندگی دیگران داره ،
باید پاسخگو باشیم. - منظورم اون ور آبه -
حس میکنم هم جنستونه