پ ن : آدم برای این همه مهربونی ذوق نکنه؟
اونوقت یکی از مثلا دوستای ا*ا*ی ر.م بهش میگه :
جنگ زده های تهرانی اومدن شهر ما نون توی نونوایی گیر نمیاد 😐
ر.م هم بهش گفت : اونا همشهری خودتون بودن که اومده بودن تهران حالا برگشتن شهرشون.
ر.م میگه :
اگه دیدی یه طرف یه مار ه و یه طرف دیگه یه ا*ا*ی برو اونطرف که مار هست 🙃
پ ن : طبیعتا همه آدم ها در همه جا یه جور نیستن _همه جا خوب و بد داره _
دیدم یه کم تو خودشه گفتم: چی شده؟
گفت : وقتی خواب بودم، خواب دیدم چپ کردیم.
گفتم: کی راننده بود؟
گفت: میترسم رانندگی کنم.
خلاصه خودم نشستم و راه افتادیم، بین راه دیدم دارم از خواب میمیرم. وایستادم یه جا قهوه خوردم و آب به سر و صورتم زدم.وقتی چهل پنجاه کیلومتری مقصد دیگه هیچی نمیفهمیدم انگار وسط آتیش بودم...رفتیم کارارو انجام دادیم تو یه خیابون زیر درخت پارک کردم و خوابیدم...
چند وقت بعد برادر زنشو جایی دیدم بهم گفت: ح پ دامادمونه درست نیست اینو بگم ولی بهش اعتماد نکن, من گفتم : اع بیخیال ح اینجوری نیست
یه نگاهی بهم کردو با یه حالتی گفت: باشه
اون چند وقت سه برابر سرمایه پول درآوردم و به ح هم خوب پول میدادم و یه سری حساب ها رو میدادم ح پیگیری کنه و بعدا ح پول چند تا حساب رو گرفت که جمع بشه یه جا بده, بعد گفت : مشکلی برای خانواده ش پیش اومده و به زودی پولارو میده... بعد کلا گم شد که گم شد. زنش و فک و فامیلش هم ازش بی خبر ... خلاصه پول یه پرشیا به پول اون موقع رفت.
بعد از چند سال دیدمش بهش گفتم: پول من چی شد؟ گفت: چه پولی و بهم ناگهانی حمله کرد منم یه جور زدمش که هر چی خورده بود از دماغش در اومد. ولی پول رو نداد منم دیگه پیگیری نکردم.
اون وسط مسطای قصه ح چند تا داستان جالب وعجیب و برنامه ریزی و کلک هاش هم هست اگه بعدا ذهنم جمع و جور شد شاید برات گفتم.