توی یکی از روزایی که بابا بیمارستان بود ،
ش. با همسرش اومده بودند ملاقات ؛
به من گفت اگه بیرون از اینجا دیده بودمت نمیشناختم.
اون روز حس کردم دال .الف اول منو نشناخت.
شاید به همین دلیل دو بار سلام کردم و نجوابید!
_دفعه سوم جواب سلام داد🙄
شایدم بنده خدا پیر شده گوشاش سنگین شده😁_
شاید بخاطر همین بهم گفت خیلی لاغر شدی و ...
یه روز سخت و یه شب سخت تر رو گذروندم تا درد دستم آروم بشه.
الان فقط موقع سجده ، جای نیش آمپول درد میگیره😵💫
ولی عوضش میتونم دستم رو بالا بیارم و لیوانم رو بلند کنم .
اون روز انقد دستم درد می کرد یادم رفت پول تزریق رو حساب کنم.
شام شب رو هم به ر.م مشاوره دادم و درست کرد.
پ ن : دست شما درد نکنه یه دعای واقعیه.
اینو دوبار با تمام وجودم حس کردم ؛
یه بار اون موقع که کتفم در رفته بود
یه بارم چند روز پیش که دال . الف زحمت کشید کورتون تزریق کرد.
#دست_شما_درد_نکنه
تا حالا ابن بابویه رفتی؟
تاریخ تهران و شاید ایران تو این گورستان جمع شده ، من حدودا چهار پنج دفعه پشت سرهم اختصاصی برای فقط دیدن همه جاش رفتم تا تونستم کامل ببینمش.
اگه وقت نکردی بری فیلم مستندشو ببین .
اگه پیداش نکردی بگو لینک شو برات اینجا بذارم.
اگه هم کلا دوست نداری که هیچ.
دی ۱۴۰۳