پرده اول :
مامان جون خوابیده
صدای خر و پفش بلنده
امروز روز سختی داشته
من نبودم
اردیبهشتی دوست داشتنی پیشش مونده بود
رفتم خونه چند ساعت بخوابم و البته یه سر و سامونی به خودم و خونه بدم
پرده دوم:
پایین ، توی راهرو ، منتظر موندم تا همراه بیاد پایین و من برم
دیدی یه وقتایی نمیخوای چیزی بگی ولی دلت پره و اگه نگی بوووم میترکی؟
امشب از اون شبا بود
دارم دست و پای الکی میزنم شاید
ولی تحملش سخته
پرده سوم :
رفتم وبلاگهامو مرور کردم
کلی خاطره
کلی حرف
یه سری نوشته ها هم اصلا یادم نبود
پرده چهارم :
تسبیح توی دستمه
همزمان تایپ میکنم
یاد علامت کوچکتر و بزرگتر افتادم
فکر میکنم مث یه دو راهیه
باید! باید ! باید انتخاب کرد
راستش حال و حوصله ندارم
پرده پنجم :
شب بخیر :) کتفم درد میکنه ؛(
پ ن : یه وقتایی آدم مجبوره ... یه وقتایی عاشق ؛
اگه بگم عاشقم دروغ گفتم اما در پاره ای موارد حتما مجبورم!