حس می کنم وقتم خیلی کمه ؛
وقتی که بتونم راحت ، با آرامش و بدون دغدغه روی کارم متمرکز بشم ؛
وقتی که مال خودم باشه.
گاهی وقتا از اینکه باید بر اساس برنامه اطرافیان برنامه های خودم رو تنظیم کنم عصبی میشم.
با م.ب تلگرامی حرف زدم..
گفت به سوال م.ص تو گروه جواب ندادی.
گفتم بنا به ضرورت میام تلگرام و سوالشو ندیدم.
اگه وقت داشته باشم یا توی اینستاگرام هستم یا پینترست ؛ اونم بیشتر برای پیشبرد کارمه.
جالبه که دیگه حوصله ی نت رو هم ندارم.
برام درد دل کرد ؛ من هم.
گفت یه سفارش هایی رو براش آماده کنم.
دیروز تو آموزشگاه ورکشاپ داشتیم. به نظر من فوق العاده بود. کلی بهم انرژی داد.
همش فکرم مشغول اینه که یه روزی بتونم یه جا به دور از آمد و شد ِ این و اون بشینم و به کارهام برسم.
م امروز قرار داشت. دیشب باهم حرف زدیم ؛ نظرم رو پرسید ؛ گفت هنوز برای لوگو جوابی نداده. ...
قرار شد لوگوی کار من هم بره برای طراحی.
تا خدا چی بخواد.
پ ن : یه وقتایی حرفم نمیاد ؛ شاید هم لزومی نداره حرفم بیاد.
پ ن : قهوه م داره سرد میشه دیگه : )